سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی ما

واااااااااااااااااااااااااای خدای خوبم ممنون

امروز برف بود و برف بود و برف

البته تهران بیشتر باروووون بود

چقدر خوب بود و چقدر جالب

چقدر دوست داشتم می شد یه فیلم از فیلمایی که گرفتم و براتون می ذاشتم حیف که یکم خصوصی شدن:دی

از امتحانم نپرسید

فکر کنم استاد بعد تصحیح برگه ی من کل نظریه های مدیریت رو رد کنه و من رو به عنوان سردرمدار نظریه پردازان علم مدیریت معرفی کنه و فردا بیاد از من درس بگیره

انقدر نظریه پردازی کردم که خودم هم آخرش دیگه داشت باورم می شد تامسون و پرو و وودوارد و الی آخر همه نظریاتشون واسه خودشون و من باید خودم تئوری های مدیریت رو سر و سامان بدم!!!!!

این از امتحان

و حالا فکرام

من فقط یه سئوال می پرسم

دوستان فکر می کنید هر کدوم از ما در هر مکان و منسب و شغل و مقامی هستیم چه حقوقی بر دوشمون هست

حالا می خوایم استاد دانشگاه باشیم چه دانشجو و چه یه دختر توی خونه و یا پدر و مادر و حتی یه دانش آموز

دوست دارم هرکسی حقی که فکر می کنه به گردنش هست رو بگه

و هرجایی که احساس کرده کسی در شغلی و یا هر جایگاهی حقی ازش گرفته بگه

منتظر پیام های شما


ارسال شده در توسط باران و رها

سلام

این مطلب رو نمی دونم چی شد نوشتم البته در جواب پست یکی از دوستانم نوشتمش

این وبلاگشه  http://faslebitab.blogfa.com/ شما هم روست داشتید بهش سر بزنید

                                                                                                                          

سلام دوست خوبم
نمی دونم چرا ولی هرچی که هست نوشته هات بدجوری واسه من آشناست
یه جورایی که وقتی می خونمشون خیلی راحت می فهمم ته دلت چیه
عزیزم
کسی نگفته خدای تو از تو گریه می خواد
کسی نگفته باید باهاش فارسی حرف بزنی یا عربی که خدا از رگ گردن به من و تو نزدیک تره
عزیزم اینایی که می گم شعار نیست فقط دوست دارم یه کوچولو بگم من یه دورانی خیلی تحت فشارای روزگار بودم
مثل همه ی آدمای دنیا وقتی غمم زیاد شد و تنها بودم بهش پناه آوردم
مثل شما اول با دعای کمیل پنجشنبه شبای دانشگاه باهاش حرف می زدم
معنیشو می خوندمو یه جاهاییش از سر خجالت اشک می ریختم
یکم بهش نزدیک تر شدم(یا شاید بهتر بود می گفتم من بهش نزدیک تر شدم)
مثل وقتی که یکی دو روز از اول مدرسه ها می گذره و با دوستت صمیمی تر می شی باهاش راحت تر حرف زدم
تو شلوغی خوابگاه یه خلوت گیر میاوردم و بعد نمازام یا هروقت که می شد می شستم ساعتها باهاش حرف می زدم
از دل پرم، از اتفاقاته روز (حتی همونایی که پشت سر پسرای دانشگاه بودا!!) براش می گفتم از حس و حالم، از درسم، از دلتنگیام، از آرزوهام و حتی تخیلات بی انتهام
بعد چند وقت زبون خدا رو فهمیدم، بهم جواب می داد هرچی که می گفتم و ازش تو مشورتا می خواستم
چندوقت گذشت یه عشق بود و من
یه جا یه وقت از اونجاهایی که می فهمیدم خدا داره بهم نشونه می ده یه تلنگر بهم زدن
دیدم یکی هست که منتظر اومدنش باشم
آخه من یه امام غایت دارم
آره دوست خوبم
بعد اون روز هروقت که از خواب پامیشدم
اول میگفتم سلام خدای مهربونم و بعد سلام می دادم به آقا
آخ که چه روزایی بود
هنوزم که 2و3 ساله از اون وقت گذشته هروقت مثل اون وقتا باهاش دوست می شم و قلبم و بهش پیوند می دم
وقتی یادم میاد آخه باران کوچولو جز خدا کی حرفاتو اینجوری گوش میده  و می گم آخه کی مثل اون خواسته هاتو برآورده می کنه اصلا کی بیشتر از اون قدرتشو داره
اونوقت دوباره صداشو می شنوم
ولی می دونم عزیزم یه وقتایی هست که فکر می کنیم بهمون گوش نمی ده
راستشو بخوای منم  خیلی وقتا اینو حس کردم ولی بعد دیدم نه اون نبوده که جوابمو نمی داده
من بودم که نمی شنیدم
فک نمی کردم جوابم اینقدر طولانی بشه
تصمیم گرفتم این جوابو تو وبلاگم هم بذارم شاید راه گلوم باز شه(یه سر به وبلاگم بزن آخرین تاپیکم بود)می گم شاید دوباره گوشام گرفته که صداشو نمی شنوم

                                                                                                                          

آره دوستانم نمی دونم شاید این حرفا گوشی از راه گلومو باز کرد

چی بگم والا

کاش..............


ارسال شده در توسط باران و رها

چی بگم؟

حرف هام انقدر زیاده که تو گلوم گیر کرده

کاش می تونستم مثل غذا دغدغه های امروزمو لقمه لقمه و با آرامش از راه گلو رد کنم

واااااااااااااااااااااااای خدا

این وبلاگ فعلا تا یکشنبه به صورت معلق باقی می ماند.....یعنی یه جورایی حرفا سر نوبت و گفته شدنشون، دعواشون شده(کتک کاری)

فعلا در گیر دادگاه فکر و منطقم تا بفهمم شاکی کیه و متهم کیه....واسه همین نصف ناحیه چپ مغزم تعطیله!!!

کاش این فکرو خیالات دست از سر بحث و جدل بر دارن و راه بسته شده و پرترافیک گلوم رو باز کنند

آخ یادم اومد هنوز چندتا از فکرا بازداشت تو کلانتری اند .... اونا رو چکارشون کنم...

ضامن می شین؟سند می خوادا!!!!!

فقط این کلمات تونستن از ماشین جملات پیاده بشن و زودتر از بقیه بیان بیرون

درس

استاد؟

چرا؟

خدا؟

حق؟

وظیفه؟

2جلد کتاب تئوری...!!!

وای امتحان یکشنبه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


ارسال شده در توسط باران و رها